امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

بي خبري

گل پسرهاي مامان توي اين مدت اتفاق خاصي نيفتاده، همه چيز روي روال طبيعيه. مامان گلي عزيز پرسيده بود چرا آقاي پدر واسه ختنه شما نيومده بود. مامان گلي عزيز اومده بود ولي مادرخانمي اونقدر استرس داشت كه تصميم گرفت خودش بالاي سر ما بمونه آقاي پدر با يكي از قل ها توي سالن انتظار نشسته بود. لكنت امير حسين 95% برطرف شده. خيلي به ماماني وابسته شده و حسابي ديوونه ام كرده. دائم بغلم نشسته و از كنارم تكون نمي خوره.  
28 خرداد 1392

انتخابات

عزيزانم امروز 24 خرداد ماه 1392 است. روز راي گيري براي رياست جمهوري و شوراي شهر. نمي دونم چه موقعي قراره خودتون اين وبلاگ رو بخونيد ولي مي دونم كه حداقل تا 10 سال ديگه نمي تونيد بخونيد. توي اني دوره رياتس جمهوري 8 نفر كانديد بودند كه دو نفرشون انثراف دادند. آقايان محسن رضايي، محمدباقر قاليباف، علي اكبر ولايتي، حسن روحاني، سعيد جليلي، سيد محمد غرضي و دو نفر انصراف داده آقايان غلامعلي حداد عادل و محمدرضا عارف هستند. شايد زماني كه اين وبلاگ رو مي خونيد خدايي نكرده يكي از از اونها درميان ما نباشند. گذر عمر است . شتري است كه در خونه همه مي خوابه واسه همين من اسم تك به تكشون رو نوشتم كه توي تاريخ وبلاگ شما ماندگار بشن. امرو توي اداره كشيك بودم&n...
24 خرداد 1392

بالاخره نفس راحتی کشیدم

از موقعی که شما دوقلوها به دنیا اومدید مادرخانمی یه استرس توی تموم وجودش ریشه زده بود و این ریشه ها روزبروز محکم تر می شدند. با اینکه خیلی آدم قوی هستم اما در مقابل این مسئله همیشه ضعف داشتم. روز پنج شنبه 9/3/1392 به مطب آقای دکتر موسوی تلفن زدم و برای روز دوشنبه هفته اینده یعنی 13/3/1392 نوبت ختنه براتون گرفتم. باید این کابوس رو برای خودم تموم می کردم. از روزی که تماس گرفته بودم دائم استرس داشتم. روز شنبه صبح دیگه نمی تونستم تحمل بکنم واسه همین نوبت ختنه شما رو به بعدازظهر موکول کردم. بعدش رفتم بازار براتون پارچه خریدم و دامن دوختم. دو تا قطار قشنگ هم براتون خریدم. عصر که به مطب رفتیم امیر حسین خطر رو حس می کرد دائم گریه می کرد. خلاصه ...
16 خرداد 1392

به یاد پدر

به یاد دو بوسه: اولی وقتی بچه به دنیا میاد پدر می بوسه بچه نمی فهمه. دومی وقتی پدر از دنیا میره بچه می بوسه پدر نمی فهمه. به یاد پدری که یه روز بوسیدم و رفت و امروز دیگه نیست که ببوسمش. هنوز عطر آخرین بوسه پدر که در حال احتضار بود با من است. مهربان پدر تو رفته ای و هنوز بعد از 18 سال غم رفتنت بر روی دلم سنگینی می کند. فرزندانم تو را از من می خواهند. با عکس تو حرف می زنند و در مواقع تنبیه ار جانب من، مرا به جان تو قسم می دهند. مامان، جون باباحجت نکن و این تنها عامل بازدارنده من از تصمیم تنبیه کردن آنهاست. تو رفته ای و من مانده ام با هزار خواهش و تمنای بیهوده که بازگردی. ...
4 خرداد 1392

دوباره لکنت زبان

امیر حسین دچار لکنت زبان شده. به سختی صحبت می کنه. با اینکه می دونم این هم مقطعی است و تموم می شه اما باز هم نگرانی به جانم افتاده. می گه مامان نمی تونم صحبت بکنم. الهی ماد به قربونت بره پسر ناز و حساس من. میدونم که چرا دچار لکنت شدی. آقای پدر خیلی دعواتون می کنه. با کوچکترین حرکتی از سوی شما تهدید به داغ کردن یا کتک زدنتون می کنه. حسابی از دستش عصبانی هستم. فکر می کنه این نوع تربیت صحیحه. هر چی هم بهش می گم دیگه توی گوشش نمی ره. احتمالا توی این روزها یه دعوای مفصل با هم بکنیم و مامانی بزاره و بره. حالا دیگه شما دو تا بزرگ شدید و می تونم باهاتون درد و دل بکنم. آقا پد اصلا توجهی به ما سه تا نداره. یعنی خانوادگی اینجوری هستند. بی عاطفه و سرد...
4 خرداد 1392

دلتنگی

دو سه روز پیش عصری رفتیم و موهاتون رو کوتاه کردیم. امیر علی که مثل یک اقا نشست و موهاش رو مدل فشن کوتاه کرد. اما طبق معمول امیر حسین گریه می کرد و آرایشگاه تو دهنش می رفت. اصلا هم ساکت نمی شد واسه همین موهاش خوب کوتاه نشد. اما کاری نمیشد کرد. حسابی شیطون شدید دوتاییتون. مامانی رو خیلی اذیت می کنید. بعدش هم دائم می گید من پسر خوبی هستم. امیر علی که مامان الهام می شه و من باید امیر علی بشم. همه حرفهای خودم رو به خودم پس می ده. بهش می گم: مامان الهام من گرسنه ام. صبر کن غذا آماده بشه بهت می دم بخوری. مامان الهام جیش دارم. امیر حسین در دستشویی رو واسه داداشت باز بکن بره جیش بکنه. مامان الهام ببلم (بغلم) بگیر. کمرم درد می کنه نمی تو...
2 خرداد 1392
1